دست نوشته های من

۱۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

خوب من ام آر آی هم انجام دادم تجربه جالب و سختی بود برام اون لحظات خیلی سخت گذشت حس رفتن درقبر تنهایی 

تاقبل از ازدواج امکان نداشت برای کارهای پزشکی بیمارستانی تنها برم میشه یه نفرهمراه داشتم ولی بعد از ازدواج تنهایی رفتن رو تجربه کردم 

امروز یه بغضی همراهم بود یه حس سخت تنهایی و تنهایی

خیلی فکرها باخودم کردم اینکه وقت مرگ کسی و دارم یا نه ؟کسی هست از رفتنم غمگین بشه سر قبرم بیاد بعد گفتم خداکه تنهام نمیذاره شاید اونموقع اصلا مهم نباشه کسی واست گریه کنه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۵۴
یاس بنفش

امروز دیگر دست را به زانو زده بلند شدیم و رفتیم نزد پزشک متخصص ستون فقرات که چندی پیش نوبتش را گرفته بودیم عکسها نوشته و دستور ام آرآی عکس را گرفتیم و دوساعت دیگر هم باید برای ام آر آی برویم.

و ما از تفکر پزشک تبسم کردیم گفت متاهل هستید گفتیم بلی گفت فرزند دارید گفتیم خیر 

گفت احسنت که قبل از بچه دارشدن برای مداوا آمده اید.

گویا فکر کرده که درشرف چکاب قبل از بارداری هستیم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۰۹
یاس بنفش

چه کسی میتونه منکر بشه که بهترین و عزیزترین دوست دوران نوجوانی و دوران کارشناسی من تو بودی کی یادش رفته اونهمه شوق و ذوق و مهربونیت رو ؟تو الهه ی زیبایی بودی تو بهترین بودی بهترین در همه چیز.پاکترین و بی گناهترین فردی که تو عمرم دیدم

اما حالا که روز و حالت رو میشنوم ازغصه دلم میخواد بمیرم دیروز اصلا دلم نمیخواست از خواب بیدار بشم چون روز قبلش با مادرت حرف زده بودم میگفت از اتاق نمیایی بیرون میگفت سه ماهه روزه هستی اینقدر ضعیف شدی که حتی تو اتاقت جوراب و شلوار پشمی و پالتو میپوشی احساس سرما میکنی

میدونم خوب اینقدر نخوردی که سوخت و ساز بدنت کاهش پیدا کرده دمای بدنت کم میشه میگفت قسمت بیشتر موهات سفید شده نمیفهمم تو مگه چند سال داری.خیلی حرفها زدیم وسخت تر این بود که بغض مادرتو بشنوم و خودم بغضمو فرو ببرم

من چرا با شنیدن اینها نمردم چرا نمردم درحالی که قلبم خنجر خورده از هزاران درده؟

میدونم داستان ازکجا شروع شد

تو دلم میگم اگه خدا مهربونتر از همه مهربونهاست چرا معجزه اشو نشون تو نمیده چرا کمکت نمیکنه

من هروقت بهت فکر میکنم اشک میریزم.

نمیدونم شایدخداهم واسه حالت گریه کرده




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۴۰
یاس بنفش

خدایا من به هرخیری که سرراهم قراردهی سخت محتاجم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۲۱
یاس بنفش

دوران نوجوانی خیلی زیاد اهل کتاب خوندن بودم یادم نیست چندتا کتاب خوندم چقدر از کتابها و مجله هارو بخشیدم بهترین کتابی که باهاش آشنا شدم در اون دوران کتاب کیمیاگر بود اثر پائولو کوئیلو که دوتا ترجمه داره و من ترجمه دلارا قهرمان رو دوست دارم به جرات میتونم بگم تنها کتابی هست که بیشتر از یکبار خوندمش


دومین کتاب خوب من چهار اثر از فلورانس اسکاول شین هست که خوندنش آرامش خارق العاده ایی به من دادو تو زندگیم خیلی تاثیر گذار بود قیل از اینکه این کتابو بخونم شروع کرده بودم ترجمه قرآن رو کامل مطالعه کردن .تو کتاب دکتر اسکاول شین صحبتهاش رو رفرنس میداد به انجیل و اینقدر برای من جذاب بود چون من هم رفرنس میدادم به قرآن .دوتا کتاب آسمانی چقدر درس زندگی دارن واین یگانگی و وحدت در راهنمایی بشریت بعد از مدتها از نزول انجیل و بعد نزول معجزه قرآن  و همانند بودن خیلی از جملات در هر دو کتاب برای من شگفت انگیز بود.


حالا به پیشنهاد دوستم کتاب ملت عشق رو شروع کردم اوایلش کند پیش میره امیدوارم به جذابیت کتابهای مورد علاقم باشه.

مطالعه کتاب یعنی تبدیل ساعتهای ملالت بار

به

ساعتهای لذتبخش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۲۴
یاس بنفش

تل گرام که فی لتر شد خیلی دلم گرفت برای دوستایی که دورهم جمع شده بودیم و هر روز در ارتباط بودیم برای مطالبی که ساعتها تلاش کردم تا جمع آوری کنم اونهمه ذوق و عشق به آموزش و یادگیری خیلی خیلی دلم شکست گروها رو توی وات س آپ جمع کردم اما جمع پراکنده شده تعداد نصف شده محیط قابل ویرایش و پیشرفته تل گرام کجا و وات س آپ کجا؟

بعد میگم ناراحتی من کجا و ناراحتی کسایی که منبع درآمدی داشتن کجا؟!

یاد خراب شدن سرورهای بلاگفا افتادم که سالها خاطره و یادگاری رو بر باد فنا داد و حالا این .

جایی در اینستاگرام خوندم که ای کاش میشد جهل و نادانی و فقرو فیل تر کرد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۳۱
یاس بنفش
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۲۷
یاس بنفش

تا نشستم تو ماشین بارون بهاری شروع شد چقدرزیبا بود امسال اولین باری بود که بهار بیرون از خونه بودم و بارون بارید وقتی از ماشین پیاده شدم باید یه مسیری رو طی میکردم تا به سقف برسم  و من این مسیرو خیلی تند دویدم زیر بارون تند بهاری دویدن چقدر انرژی بخش بود.

خدایا شکر که امروز برعکس دیروز سختی نداشت

ومن

و روزهای سخت انتظار


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۱۹
یاس بنفش

از صبح تو ذهنم برای کارهای امروز برنامه ریزی میکردم موقع آماده شدن دیدم بلی کیف پولم تو کیفم نیست همون موقع یه تلفن خیلی مهم هم بهم زده شد و موقع مکالمه تو خونه دنبال کیف پولم میگشتم که نبود سختی برنامه امروز یک طرف و مفقودشدن مدارک یک طرف .

درخواست اسنپ دادم و تا برسه تو ذهنم یادآوری کردم که کیف پول کجا میتونه گم شده باشه و ذهنم رفت به اسنپی که چند روز قبل سوارشده بودم و تصادف کرد موقع تصادف کیف پول دستم بود و بعد از اون دیگه ندیدمش و چون دوتا کیف دارم سراغ این کیف پول مذکور نرفته بودم.

همینطور که در مسیر بودم و به اولین قرار ملاقات میرفتم به پشتیبانی اسنپ پیام ارسال کردم ذهنم آشفته بود قرار ملاقات رو سپری کردم بعد تلفنی زنگ زدم و با پشتیبانی اسنپ صحبت کردم تلفن راننده در دسترس نبود.

به کلاس رفتم یک ساعت و نیم بعد زنگ زدم و گفت راننده گفته کیف نبوده تو ماشین

نگران ناراحت پراسترس بودم

فکر میکردم که ممکن نیست تو خونه باشه

مجددا زنگ زدم به پشتیبانی اسنپ گفتم من اطمینان دارم کیفم تو ماشین هست و من الان خیابون گاندی هستم و میام دفترتون پشت خط نگهم داشت تا با راننده تماس بگیره  بعد از یک دقیقه در اوج ناباوری گفت کیف پیداشده.

مرسی اسنپ



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۳۹
یاس بنفش

هوا امروز عالیه 

اردیبهشت باهمه زیبائیهاش بهم لبخند میزنه به پیرهن سبزش که نگاه میکنم خودشو به رقص درمیاره 

دوتا از انسانهای نازنینی که تو زندگیم هستن متولد اردیبهشت هستن شاید کمی دیگر اگر خداخواست من  مادر یک اردیبهشتی نازنین باشم.

هوا عالی ماه عالی دل من اما...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۳۰
یاس بنفش