حالم خوب نبود دردماهیانه داشتم یه پتوی نازک دورخودم پیچیده بودم وازچشمهام اشک جاری بود درد زیادی برمن غلبه کرده بود
حالم خوب نبود دردماهیانه داشتم یه پتوی نازک دورخودم پیچیده بودم وازچشمهام اشک جاری بود درد زیادی برمن غلبه کرده بود
یه خواب اینقدر شیرین باشه حس و حالش که وقتی بیدارشدی چشمات اشکی باشه آرزو میکردی کاش تا ابد تو همون حال و هوا بودی
شاید دلتنگی اینقدر دلتنگ که برگشتی به گذشته اون هنوز خردساله تو بغلش کردی و میخوای براش کفش بخری گرسنه اس میخوای براش خوراکی بخری مراقبشی
سالها گذشته
ای کاش خوابم تا ابد طول میکشید
چرا بیدارشدم؟